از ژان کریستف-1

 کریستف به بیشتر موسیقیدان های معروف و رفتار آلمانی ها (در موردشان) می تازد که دروغ می گویند. ژودیت دختر آقای مانهایم، بانکدار پیر یهودی، باهوش و کنجکاو، چندی کریستف را بچالش می خواند و حریفش نمی شود. او را (آنچنان که هست) نمی فهمد و سرانجام دست می شوید…

ژان کریستف – جلد دوم – بخش طغیان – قسمتی از صفحۀ 70

ژودیت انتقادهای کریستف را در بارۀ هر کس و هر چیز می فهمید: از آن تفریح میکرد، به اندازۀ کافی هم آنها را وارد میدانست، خودش هم کسی نبود که به این چیز ها نیندیشیده باشد. ولی آنچه را نمی فهمید این بود که که این اندیشه ها، با همۀ خطر یا دردسری که عملی ساختن آنها در بر داشت، توانایی آن داشته باشند که در زندگی عادیش تاثیر کنند. حالت طغیانی که کریستف در مقابل همه پیش میگرفت او را بجایی نمیرساند: او که نمیتوانست خیال اصلاح جهان را درسربپروراند…خوب؟… مثل آن بود که انسان سرش را بدیوار بکوبد. آدم هشیار مردم را قضاوت میکند، پنهانی بریششان می خندد و کمی هم حقیرشان می شمارد، ولی خود نیز مانند همانها رفتار می کند، فقط کمی بهتر: این تنها وسیله ایست که آنها را در قبضۀ سلطۀ خود بگیرد. اندیشه دنیایی دیگر است و عمل دنیایی دیگر. چه نیازی بدان هست که شخص خود را قربانی اندیشۀ خویش کند؟ راست اندیشیدن، البته! ولی حقیقت گفتن برای چه؟ حال که مردم آنقدر احمق اند که نمیتوانند حقیقت را تحمل کنند، آیا باید مجبورشان کرد؟ اگر انسان ضعف مردم را بپذیرد، وانمود کند که بدان گردن می نهد، کوچکشان بشمارد و در قلب خویش خود را آزاد حس کند، آیا از این همه لذتی پنهانی نمیبرد؟ آیا این لذت یک بردۀ زیرک است؟ باشد. ولی هر کسی برده و بنده است، و حال که از این امر گریزی نیست، بهتر است به ارادۀ خویش برده بود و از کشمکشهای مسخره و بیهوده احتراز جست. بدترین نوع بردگی آن است که شخص بردۀ اندیشۀ خود باشد و همه چیز را فدای آن کند. نباید گول خود را خورد.

چون خودم خیلی کمتر می نویسم، می خواهم قسمت هایی بسیار کوتاه – حد اکثر یک صفحه – ولی پر احساس، گویا و تامل برانگیز از کتاب هایی را که می خوانم و بدلم می نشیند با شما باشتراک بگذارم. مایل هستم نظرصادقانه تان را  در مورد این کار بدانم.

79 دیدگاه برای «از ژان کریستف-1»

  1. الان ساعت چنده؟ خوابی مگه نه؟ اگه روزها نخوابی و شبها بیدار نمیونی مطمئنا چیز های بدرد بخور تری برای نوشتن خواهی داشت

    لایک

    1. هنوز decline and fall تو دستمه، فقط روزی چند صفحه میخونم و می بندم. طنز قسمت یونان رو بیشتر از مصر دوست دارم ولی خب قبلا هم گفتم ایمپرسد نشدم. چیزایی که میخوام اینجا بذارم – اگه ادامه بدم – باید سطح بالا باشه…یا خیلی بالا یا عمیق و مسلما از نظر خودم. ممکنه از نظر شما یا کس دیگه پیش پا افتاده باشه
      در بارۀ کتاب embroideris یک مسئله کوچیک پیش اومد که شاید قسمتی از یک پست بشه – از بس سوژه کم آوردم
      این کس خل گ ک ب البته میتونه سوژۀ خوبی در بارۀ نسل به گا رفته ایران باشه….حالا ببینیم چی میشه

      پسندیده شده توسط 1 نفر

  2. میدونی از چی عصابی میشم؟ از اینکه کسی روی حماقتش پافشاری کنه و خود رو حق به جانب بدونه. هیچ چیز دیگه تا این اندازه حرص من رو در نمیاره. تحمل کردن آدم پر رو و نادان کار من نیست شاید رفقات بتونن و یا اینکه نتونن و برن و دیگه اینجا پیداشون نشه . این بهترین راه برای مقابله با این طور آدمهاست . اگه مغزت نمیکشه و قادر به درک کردن مسئله ای نیستی فقط خواهش میکنم ازت که ساکت بمونی . باشه؟

    لایک

  3. @ بابک
    الان دیدم نوشتی ایگنورت میکنیم. بدبخت فکر میکنی من واسه نوشته های تو و این ابلهان میام اینجا ؟ مزخرف من چند بار بهت گفتم بیخیال چیزی که مینویسم بشو؟ نادان فکر کردی من به توجه تو و این الاغ هایی که میپرسن واسه چی اینجام میام اینجام احتیاج دارم ؟ تو من رو میشناسی ؟ میدونی کارم چیه زندگیم کجاست میدونی چند سالمه نفهم ؟ خفه بمون بیش از این دهن من رو باز نکن نکبت من وقت این رو ندارم یک کلمه از نوشته های تو و دلقکهات رو بخونم

    لایک

    1. بازم دقت نکردی، برگرد دوباره بخون چی نوشتم. من کی گفتم ایگنور می کنیم؟ من یک نفرم
      یه مدت آروم بودی، ولی مرضت مثل اینکه دوباره عود کرده. یادت باشه قرصات رو بموقع بخور، خیلی مهمه
      مواظب باش چیز می خوری به اندازۀ دهنت بخور

      لایک

  4. گ گ ب
    داروهاي اسكيزوفرني شياف نيست كه كردي تو ماتحتت منتظري نتيجه هم بگيري، بايد قورتشون بدي با آب مفصل! توصيه مي كنم از حالا به قرصاتو بشوري و بخوري شايد زودتر تاثير كنه و كمتر اينجا ما را با توهمات و هذيانهات مستفيض كني

    پسندیده شده توسط 2 نفر

    1. ببخشید میدونم به خارش افتادی ولی احتمالا من یکی از پست بر نمیام انقدر دریده و گشاد هستی که هیچ چیزی به ذهنم نمیرسه تا بتونم کمکت کنم. امیدوارم توی امریکا یکی رو پیدا کنی که این نیازت روخوب برطرف کنه .به جستجو و تلاشت ادامه بده نشه با این وضع و سرخوردگی و دست خالی به میهن برگردی. خواهشا دیگه زیر کامنتهای من چیزی ننویس و من رو هیچ جا خطاب قرار نده چون ببخشید حالت تهوع بهم دست میده وقتی تصورت میکنم و مجبورم ازین به بعد ایگنورت کنم و این باعث میشه سرخوردگیت بیشتر بشه .Good luck

      لایک

  5. حتی تجسم طرز فکر این دیوانه دشوار است. اما تجسم اینکه حالت تهوع بهش دست بده خیلی هم مفرح است. رکسانا ازت خواهش می‌کنم یه بار دیگه زحمت بکشی و یه حال دیگه به این بابا بدی. تجسم کن بالا بیاره روی لپ تاپ و ناچار بشه بشورتش. دست کم یه مدت از دستش راحت می شیم. نمی‌دونم چر مطمئنم لپ تاپ داره و نه پی‌سی.
    یکساله (کم و بیش با این آی‌دی) می‌آد اینجا. چون دوست نداره نوشته‌های هیچکدوم از ما رو بخونه و می‌نویسه چون دوست نداره کسی نوشته‌های خودش رو بخونه. انصافا درک و تجسم این نوع دیوانگی به خود فروید احتیاج داره. ما هم که اینجا فروید نداریم بعد خدای نکرده ممکنه چشممون به نوشته‌های این بابا بیفته و ناراحت بشه. از قرص هم که بدش می‌آد. ناچاریم آی‌دی ش رو ببندیم. مگه نه ناخدا؟!

    پسندیده شده توسط 1 نفر

    1. ببین عجب رویی داره این بچه .مگه بهت نگفتم هر وقت که بهت گفتم اون دهن گشادت رو باز کنی دلقک ؟ مگه زبون آدمیزاد حالیت نمیشه؟

      لایک

  6. آه ببخشید در مورد این کار شما بسیار هم موافقم. من ژان کریستف را نزدیک ربع قرن پیش خوانده‌ام و بسیاری چیزهایش را فراموش کرده‌ام.
    ضمنا لی‌لی ناراحت نشو. حتما اون کامنت بابک رو نخوندی: گفته اگه کتابی رو دست بگیره یا وسط کار میذاره کنار یا تا آخر می خونه. تو این مدت هم مشغول ژان کریستف بود هنوز اون کتابها رو شروع نکرده تا بدش بیاد.
    راستی لی‌لی رگتایم اثر دکترف رو خوندی ؟ ترجمهٔ نجف خان؟ قیامته یعنی بی‌نظیره، البته نجف خان توی مقدمه‌هاش نظرات خودش رو می گه کهیه جور نقد کتاب هم هست. اگه چپ باشی از خوندن اونها لذت اساسی می‌بری، ولی اگه چپ نباشی فقط از خوندن نثر نجف خان که می‌شه لذت برد؟

    لایک

    1. آه ببخشید بابک جان این شاخ اون شاخ پریدم: می‌خواستم بگم من هم با نوشتن و فرستادن بخش‌هایی از کتابهایی که دوست داشتم قبلا همین کار رو کرده‌بودم. پس با اینکار شما خیلی هم موافقم.
      کتابی از آقای مهرجویی (اسمش یادم رفته) در نوشتهٔ توتالیتاریسم
      کتاب یاس و داس از آقای سرکوهی
      کتابی در نوشتهٔ «فمینیسم چیست» از خانم ؟
      ….

      لایک

      1. پس فعلا یک به هیچ بنفع تیم بدر و هلال
        من رفتم تو بحر رمان و اینا! از مطالب جدی – علمی فعلا خسته ام( برای خوندن عرض می کنم و نمونه مثال هایی که شما نام بردی). حالا اگه استفن هاوکینگ چیز جدید بده بیرون، اون یه چیزی. سیاست هم که ب..ش توش، حالم داره بهم می خوره روی لپ تاپ. پست بعدی ممکنه در این مورد باشه، چند تا جمله داره به در و دیوار مغزم می خوره

        پسندیده شده توسط 1 نفر

    2. نه من رگتايم را نخوندم!
      بابك»
      تو ديگه به توصيه هاي كتابي من اعتماد نمي كني وگرنه بهت مي گفتم يه كتاب از رون گٓري هم بخري «لٓ وي دُوٓن سوي» ترجمه فارسي «زندگي در پيش رو» فيلمش هم مادام رزا! آي لاو ايت 😉

      لایک

  7. بابک شرایطت برای من قابل درک کردنه. این درسی باشه برای تو در آینده تا سعی کنی ازین پس قبل از چیز خوردن به اندازه دهنت برداری تا به این خرعبل گویی نیوفتی . حالیت شد ؟ اگر هم نشد میتونی تصور کنی مثل بعضی از دلقکان که با قدرت تصورشون اینجا زندگی میکنند. ciao

    لایک

  8. first the hunger ,you just could make the rabbit run.
    rats are imitating the rabbits.
    may never find out their hunter will be hunted as well .
    more they dig more they can piss the stupid snake off.
    we are close to our dinner
    second the rats with snake sauce,
    third the hunter .
    fourth , rats are just as stupid as others.
    stupid rats proudly wasted their life in their death hostel.
    miserable and nasty life .
    fifth close up ,doche bag ,hates their guts
    sixth me far away, scarecrow .
    saw rabbit run.
    seventh long shot, run rabbit run …

    برای کسخلی به نام ناخدا بابک و برای به خارش انداختن ابنه ای ها .البته فکر نمیکنم به اندازه این دوتا لاشی اینجا بی شخصیت وجود داشته باشه که از من بخوان هیکلشون رو آفتابه بگیرم. اولی رو که نیاز به نشون دادن چهرش نیست خودش میگه که چی میخواد و از چه کثافتی در اومده و به کجا خواهد رفت. اما دومی رو مدتها قبل کشف کردم. با تمام وجودم از کقافت ظاهرو باطنش چندشم میشه طوری که قابل وصف نیست.

    انسان میتونه کثیفترین حیوان دنیا بشه بابک خان.بله و تو به اندازه خیلی ها در این مکان این پتانسیل رو داری که در جمع خوک ها به درستی زندگی کنی.

    لایک

    1. بگو کجات می سوزه، چرا عر عر می کنی بچه کونی. مگه به ت نگفتم توهین نکن؟ اگه نمیتونی دو کلمه مثل آدم حرف بزنی، اقلا 2 کلمه بخون. کامنت های مردم را هم بخون و خفه خون بگیر چند روز
      از خبر آنلاین (جمهوری اسهالی):
      کمترین و بیشترین خط فقر در ایران چقدر است؟/ حسین راغفر: خط فقر 2 میلیون و 500 هزار تومان است
      سال 91 – ایلنا خبرگزاری کار ایران
      حداقل دستمزد متناسب با خط فقر ۱۸ میلیون ریال است
      من میدونم ایران کشور ثروتمندیه بچه جون. فکر می کنی از خوندن و نوشتن این خبرهای بد در بارۀ فقر و فلاکت هم میهنام لذت میبرم؟ اگه دلم نمی سوخت مثل میلیون ها نفر دیگه بی خیال می شدم. تو بگو درد اصلیت چیه، من دکترهای خوبی اونجا سراغ دارم، کمکت می کنن.

      لایک

      1. اوضاع رو شلوغ دیدی فکر نکن که حرفت پشیزی خریدار داره . بیش از این خودت رو مسخره نکن با این عر زدنهات. البته خوب شد که منبع حرفت معلومه. دیگه چه چیزایی خوندی ؟ همیشه همینطوری عر میزنی یا اینکه قبلش کمی فکر میکنی ؟پس خفه خون بگیر.زیر خط فقر یعنی کسی نتونه نیازهای اولیه زندگی خودش رو تامین کنه. خب تو از ابنه ای ها میخواستی که اینجا با دلقک مابی برای من ثابت کنن که با تو موافقن موفق شدی باشه اما 70-80 درصد مردم زیر خط فقر قرار ندارن احمق جان . چون ایران کشور فقیری نیست و هنوز به اونجایی که تو دوست داری نرسیده . اگه به من بگی 5 سال دیگه شاید ما مثل مردم پاکستان و سیاستمون مثل داعشی ها بشه من شاید قبول کنم ولی این آمار و ارقامی که روش با دروغگویی داری مانور میدی به درد همون آدمایی مثل تو میخوره که مثل باد هوا از خودشون فحش و نکبت و حماقت و اصرار بر حماقت میفرستند و ما نمیتونیم بیش از این جوابشون رو بدیم . هری کسی که شعور این رو نداره که چطور حرف بزنه و شرافتش رو در حد دوستان و اطرافیان اینترنتیش پایین میاره لیاقت این رو نداری که از من جواب بشنوه . بیش از این نمیتونم دهنم رو آلوده به جواب دادن فحش هات کنم . لطفا خفه شو

        لایک

    2. اگه با دلیل و منبع حرف نزنی و فقط بد و بیراه بمن بگی و ک شر ببافی، ایگنور میشی. بدیگران توهین بکنی، اخراج. یکسال اومدی فقط در و دیوار رو نگاه کنی، نه اینکه حرف ماهارو بخونی، امیدوارم لذت برده باشی
      this was the last warning
      میخوام چند ساعت بگیرم بخوابم. امیدوارم اینجارو به گه نکشی،

      لایک

      1. نمی‌تونه اونقدر از خودش مایه بذاره که اینجا رو به گه بکشه. چون ازش کم می‌شه و من چیزی از ایثار در این آی‌دی ندیده‌ام.
        این آی‌دی کسخل (چون هر کاری می‌کنه نمی‌تونه از مرحله آی‌دی بالاتر بره و به تیپ یا شخصیت برسه، اصطلاحا به چنین کسی می‌گن در نمایش رل نعش رو بازی می‌کنه) هنوز نفهمیده به چه کسی و برای چی داره معترض می‌شه. من اصلا از خط فقر صحبت کردم؟!

        لایک

        1. شما هم دقت نکردی کیوان جان.با شما شروع می کنه ولی اون قسمت صحبتش که از خط فقر میگه، دیگه روی سخنش با شما نیست
          کلا مدل نوشتنش از یه نفر یا موضوع به یه نفر یا موضوع دیگه می پره. بستگی به medication ش داره که بموقع خورده باشه یا نه
          کلی تفحص کردم، پست قبلی «روند ها همه….» زیر کامنت «شب دیر رفتن هات» یک لینک ویدیو از برنامه آنتن صدای آمریکا برات گذاشتم که (طبق معمول) مثل اینکه ندیدی….ولی اونکه مچش رو گرفتم که سرچشمۀ اظهار فضولاتش کجاست، مثه اینکه دیده
          بازتابش هم همین پائینه. بقول همسایه ها ها ها

          پسندیده شده توسط 1 نفر

  9. بعد از دیدن این کلیپ، دو دلیل برای خنک کردن ماتحتت تو تشت آب یخ داری

    در مورد تو فرق نمیکنه با سر هم می‌تونی تو تشت بری
    Mr. Kaptan

    لایک

    1. Wow ..i have to go to Germany manim gonna be opening a fugitive case .yea why not all i got here in iran was the big wide disgusting asshole bitches i fucked in my own old built up ruins with their nauseous souvenirs end up
      unfurtune keeps tracking my nuts
      do you think i have any chance not to fuck like these bitches again there ?
      after i get A though god bless you i envied

      لایک

    1. ممنون شوما لطف داری،

      جز سردرد‌های مردافکن دوره‌ای ملالی نیست

      نه، از استرس آنچنان که در ایران یا آمریکا سراغ داریم اینجا خبری نیست

      لایک

  10. پس اين دري وري هايي كه به بابك مي گي رو بذاريم پاي سردردهاي مردافكن! تو مهموني هم ميري به صاحبخونه بد و بيراه ميگي؟
    تو آمريكا زندگي راحته، استرس نداره …

    لایک

  11. بابک جان اتفاقا دیدم ولی ویدئو باز نشد.
    نکنه منظورت فریادهای بیشرمانهٔ این مرتکه الدنگ رسایی بود؟ که با خواندن تنها یک بند از سی بند نوشتهٔ دکتر سریع‌القلم عربده می‌کشید و به تقی‌زاده مرحوم فحش می‌داد؟ آن را قبلا دیده‌ام. شاید هم در همان آنتن (البته در پلتیک این هفته هم بود که از قسمت‌های فوق‌العادهٔ این برنامه بود و توصیه می‌کنم حتما ببینی -کی بود از توصیه کردن من بدش می‌آمد؟!-)
    اما انگار اینجا یک اتفاقی افتاد! نمی‌دانم چرا ناگهان یک نفر از آلمان در مایهٔ ابوعطایی که گ‌ک‌ب (از لی‌لی عزیز خواهش می‌کنم هوش ذاتی خود را کشف معنای این حروف اختصاری بکار بندد) در همین حوالی می‌نواخت، زد زبر آواز؟ درست متوجه شدم؟

    لایک

  12. به دلار میدم خرجتو .فقط صورتتو باید بپوشونی که حالم از قیافت بهم نخوره. دور نیست ادرس میدم میتونی خودتو برسونی

    لایک

  13. تهران شهر عجیبیه
    چند روز پیش رفته بودم سمت ترمینال جنوب،راه آهن و شوش . این که میگن طرف به نون شبش محتاجه فقط یک مثل نیست ،تو همين تهران خودمون خيليا هستند که واقعا نون ندارن بخورن، این آدما هیچوقت به چشم من و شما نمیان، متعلقاتی باهاشون نیست که چشم مارو بگیره ،ما همیشه ثروتمندا رو یا اوناييکه دستشون به دهنشون میرسه رو میبینیم، چون اونا ماشین دارن ، خونه‌ دارن ، مسافرت می‌رن وترافيک درست ميکنن و… اين چیزاس که تو چشم ما بولدشون میکنه، اما فقر ، به معنی‌ واقعی فقر خیلی‌ زیاده ،هميشه ساکت وبی قيل وقاله، نه تنها در شهر‌ها و روستاهای دور افتاده که بعضاً وجود یه شیر آب، خوشبختی‌ محسوب می‌شه ، بلکه در همین تهران خودمون، حالا آقای ک گ ب ، اگه همه دنيا روهم به چرت گفتن متهم کنی‌ ، چیزی از واقعیّت کم نميکنه، ایران زندگی‌ نمیکنی‌ که دهن باز کردی و مزخرف میگی‌ ، اگر هم باشی‌ از چیزی خبر نداری.درسته که کسی‌ از فقر و بدبختی تو ایران آمار دقیقی‌ نداره ولی‌ در خوشبینانه‌ترین حالت میشه آمار خبرآنلاين رو معتبر دونست.

    لایک

    1. کی گفته من ایران نیستم. شماها فقر رو ندیدین و لمس نکردین معنیش رو هم نمیفهمین مثلا میخواید بگید بله آگاه شدید. اتفاقا این بزرگنمایی ری اکشن کور بودن شماها و ندیدن دردهای جامعست . مینویسی 80 درصد ولی باور نداری که واقعا 30-40 درصد مردم ایران زیر خط فقر دارن زندگی میکنن .
      این بابک هم پیداش نیست. احتمالا سرش گرمه داره یه کسشر دیگه مینویسه ببینیم اینبار چی گفته و دوستانش چطور براش دامجون پوست میکنن

      لایک

  14. در این مرد چیزی از جنسی کمیاب وجود دارد؛ چیزی که گمگشتهٔ سالها و دهه‌های اخیر مملکت فلاکت زدهٔ ماست: صداقت.
    شاید تنها شخص در دنیا است که روبه دوربین می‌نشیند و می‌گوید: من اصل ولایت فقیه را در قانون اساسی پیشنهاد کردم و باز هم من شنونده برای شخصیتش احترام قائلم:

    http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2014/12/141217_l47_vid_montazeri_exclusive_interview

    پسندیده شده توسط 2 نفر

    1. (از ویکی پدیای فارسی ذیل عنوان «ماجرای مک‌فارلین»)

      آیت الله منتظری در خاطرات خود می نویسد:
      ساده انگارانه است اگر کسی باور کند که آمریکایی ها برای فروش مقداری سلاح و یا رهایی چند گروگان در لبنان دست از سیاست های اصولی خوددر جنگ ایران و عراق بردارند.تجربه گروگان گیری افراد سفارت آمریکا درس های آموزنده ای برای آمریکایی ها و ما داشت.اتفاقا آزادی آن ها هم در ابتدای ریاست جمهوری ریگان بود و سفر مک فارلین هم در همین دوران ریگان بود.از طرف دیگر این چه روشی است که که در ایران متداول شده که از مذاکرات رسمی و روشن و منطقی با آمریکا روی گردان بوده و آن را خیانت و بی غیرتی اعلام می کنند ولی به صورت مخفی و پشت پرده مذاکره می کنند واقعاً این ها دردهایی است که مادراین کشور می کشیم.
      اما این سوال پیش می آید که چرا وقتی نمایندگان مردم از وزیرخارجه وقت سوال کردند تا درمجلس بیاید و توضیح دهد امام آن سخنرانی معروف به این تذهبون را کردند؟ و آن برخورد تند و دورازانتظار با نمایندگان سوال کننده داشتند و آن ها را پوچ و بی ارزش خواندند؟چه سری درکار بود که نمایندگانی که حق قانونی آنها بود نباید پیگیری می کردند؟
      آیت الله منتظری در خاطرات خود ادامه می دهد:آقایان برای خریداسلحه روابط مخفیانه ای با آمریکایی ها برقرار کرده بودند و مک فارلین مشاور رئیس جمهورآمریکا وهمکاران او به طورمخفیانه و پاسپورت جعلی وارد کشور شدند.سپس با نامه های آقای منوچهر قربانی فر این مسئله برای ما برملاشد.آقای قربانی فر فتوکپی نامه های خود به آقای کنگرلو را به وسیله آقای فتح الله امید نجف آبادی برای من فرستاد و طبعاً جریان مک فارلین در بیت ما مطرح شد.البته من اصلاً قربانی فر را ندیده ام ونامه های قربانی فر را ظاهراً سیدمهدی توسط یکی از دوستانش به الشراع (روزنامه لبنانی) رسانده بود و آقایان با علم کردن این مسائل می خواستند به طرف های آمریکایی خود بفهمانند که ما باطرفداران صدور انقلاب ،به قول آمریکایی ها تروریسم،وبا مخالفان این مذاکرات وافشا کنندگان آن برخورد کرده ایم.درآن زمان بسیاری از تلکس هایی که بر روی منزل ما می آمد از همین موضوع حکایت داشت.[۲۱]

      لایک

    2. شخصیت ایشون بدون شک قابل احترامه- مخصوصا وقتی جلوی خمینی ایستاد و به خون ریزی ها اعتراض کرد – ولی از حق نگذریم با این پیشنهادش (ولایت فقیه) چنان رید به ایران که من هر چی می خواستم نگم رید، نشد! که بو و اثر گندش تا صد سال شاید پاک نشه
      هر چند من فکر می کنم حتی اگه منتظری هم پیشنهاد نمی کرد خود اون دجال دروغگو چیزی شبیهش رو برقرار می کرد. سلطنت اسلام عزیز:
      گه بریزن تو قبرت گه بریزن تو قبر همۀ امام ها ولی واسه تو کثافت از همه بیشتر با این دستور زبان هندی – عربی ات
      خواهیم تکلیفشون رو معین کرد. LOL

      لایک

  15. کیوان،

    گفتی‌ احمد قابل رو دیدی، گفتی‌» او هم از حقوق بشر می‌گوید، که غربیست».

    تو بهتر از من می‌دانی که اینطور نیست، می‌شه مثل آورد، یک چیزی مثل Spain – Zafran ایرانی‌ که توسط اونها بسته بندی و عرضه میشود ( در جای خود با ارزش)،

    حقوق بشر رو غربی‌ها تدوین و عرضه کردند! اصل جنس مال اونها نیست، و برای ترویج دوباره آن در ایران بهتر اینکه به خودمان برگردیم.

    بخوام خلاصه کنم، بنده روشنفکری زنده یاد احمد قابل رو مفید تر از روشنفکرن لیبرال به حل ایران میدهم، با اینکه خود لیبرال و لا مذهبم

    روشنفکری او را انسانی‌، ایرانی‌ تر و ناب می‌‌دانم و اجرای افکار او را حلال بسیاری از مشکلات خودمان می‌‌دانم، آدمهایی از جنس طالقانی و خاتمی، و چون انسانند طبیعتاً هر کدام ضعفهای مخصوص به خود نیز دارند.

    به یک نگاه سطحی و در بضاعت خود معتقدم، آنچه آقایان روشنفکر لیبرال در ایران به تکرار و تقلید عرضه میکنند دیر زمانیست که در خود غرب به دنبال آلترناتیو یا مرمت آنند.

    به خصوص در بخش اقتصاد که من با علاقه بیشتری دنبال می‌کنم.

    لایک

    1. این همان اشتباه بزرگیست که 50 سال است -اتفاقا- روشنفکران ایرانی مرتکب می‌شوند و نتیجه‌اش هم وضعیتی که باعث شده آدمی وطن دوست و پایبند به سنتها مثل تو برای برخورداری از حداقل آرامش به کشوری دیگر پناهنده شود.
      بگذار از زبان یکی از همان روشنفکران که 50 سال پیش مثل تو فکر می‌کرد بگویم. آقای داریوش شایگان (http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D9%88%D8%B4_%D8%B4%D8%A7%DB%8C%DA%AF%D8%A7%D9%86) در دههٔ 40 شمسی کتاب آسیا در برابر غرب را نوشت و مزیت‌های معرفتی آسیا در برابر تمدن غرب (که با سکولاریزه شدن، از معنویت به دور افتاده) را بر شمرده است. برای چنین کاری هیچ شخصی بهتر از شایگان نیست. او متخصص فرهنگ و تمدن هند است و شاگرد مستقیم هانری کوربَن و علامه طباطبایی در حکمت صدرایی و فلسفهٔ اسلامی. از سوی دیگر آموزش و پرورش او از نوجوانی در اروپا و در بهترین دانشگاههای اروپایی صورت گرفته‌است.
      همین آدم پس از سالها، علی رغم آنکه همچنان -و به درستی- بر لزوم معنویت در زندگی انسان‌ها پای می‌فشارد؛ ولی اشتباهات گذشته‌اش در خصوص داوری تمدن غرب را با این عبارات اصلاح می‌کند:
      (نقل به مضمون و از حافظه از کتاب «زیر آسمان‌های جهان»- مصاحبه‌ای با رامین جهانبگلو)
      انسان اندیشمند (homosapiens) نخستین بار در آفریقا ظهور کرد. پس باید گفت که بشریت آفریقایی است؟ تمدن جدید که خاستگاهش غرب بوده‌است، مرحله‌ای از سیر تمدن انسانی است. نمی‌توانیم به اعتبار خاستگاهش آن را تمدن غربی بنامیم. جوامع انسانی را نسبت به این تمدن به دو گروه می‌توان تقسیم کرد: جوامع دخیل در تمدن جدید و جوامع حاشیه‌ای. به اعتبار این سخن شایگان، ژاپن اگرچه شرقی است ولی جزو جوامع داخل این تمدن جدید قرار می‌گیرد. اما کشورهایی همچون ایران، عربستان، … همچنان جزو جوامع حاشیه‌ایِ تمدن نوین انسانی قرار می‌گیرند.

      آنچه شما (وسط پیاز) از امثال فردید، آل‌احمد، شریعتی، مهدی نصیری، سید حسین نصر و امروزه به طور شکسته بسته و شعار زده (ایدئولوژیک) از رهبر جمهوری اسلامی و پیروانش می‌شنوید، تکرار غلط و پر سوء تفاهمی از انتقاد‌های دهه‌های 50 و 60 (میلادی) اندیشمندان و ایدئولوگ‌هایی چون هایدگر، فانون، امه سزر (ایدئولوگ‌های چپ/سنتی جهان سومی) است که سالهاست دیگر محلی از اعراب ندارد.

      البته در این میان حساب هایدگر که بیش از هر فیلسوف دیگری دچار کج فهمی و تفسیرهای من‌درآوردی شده‌است، با دیگران جداست. او کل فلسفه و تمدن غرب را، از منظر یک غربی نقد می‌کند و بسیاری از متفکرین بزرگ معاصر او را پس از ارسطو، تاثیرگذارترین اندیشمند غرب می‌شمارند. اما اندیشه‌های او وقتی به آقای دکتر سید احمد فردید و پیروانش (آل احمد و فردید‌ی‌ها) می‌رسد رنگ و بوی شیعی/ امام زمانی پیدا می‌کند. در صورتیکه او تنها تمدن غرب را از مضرات غرق شدن در تکنولوژی و فاصله گرفتن از هستی (البته با تعریف خاصی که خودش برای این کلمه قائل است) برحذر می‌دارد.

      پسندیده شده توسط 2 نفر

  16. از مقاله‌ی «روشنفکران ناکام: بومی‌گرایی و روشنفکری ایرانی» نوشته‌ی مهرزاد بروجردی:
    «داریوش شایگان اندیشوری است که در دو دوره زمانی یعنی پیش و پس از انقلاب به تولید فکر پرداخته و دوگونه نگاه به غرب در میان آورده است. او پیش از انقلاب غرب را به سبب “زوال معنویت” می نگوهد. غربی که ماده‌گرا ، فن سالار و غیر عرفانی است. شایگان در کتاب “آسیا در برابر غرب” به میراث ازلی نگاه دار آسیا دلبسته است. به باور او ایران نیز بخشی از این امانت ازلی را به ارث برده و می بایست با گفتگوی با دیگران از این میراث و تمدن بشری به پاسداری برخیزد. به همین دلیل شایگان سال‌ها پیش از خاتمی تمدنها را به گفتگو فرا می خواند. در روند انقلاب، اما، او آنچه را که خود “ایدئولوژیک شدن سنت” می نامد از نزدیک تجربه می کند و به سیاسی شدن مذهب بدست روحانیان و بویژه روشنفکرانی چون شریعتی می نگرد. چنین است که شجاعانه در کتاب “انقلاب مذهبی چیست” به خود مشت و مالی و نیز نقد آن “خود اصالتمندی” که با انقلاب به آن رسیدیم و زنده‌اش کردیم می‌پردازد.»

    پسندیده شده توسط 2 نفر

    1. در واقع خودِ اصالتمندی که با انقلاب اسلامی (بر خلاف اعتقاد ناخدای عزیز) اصیلِ اسلامی به آن رسیدیم، چیزی نبود جز استبداد، تحجر، محتاج قیومیت دانستن انسان‌ها و اِعمالِ تبعیض در حقوق‌شان.
      در مورد زنده‌یاد احمد قابل من در چند نکته با شما مخالفم و در چند نکته موافق:
      «احمد قابل» -اگر بخواهیم کلمات را درست و با وسواس انتخاب کنیم- به هیچ وجه یک روشنفکر نیست. نه او و نه دکتر سروش را روشنفکر نمی‌توان نامید. روشنفکر کسی است که به متابعت از فلسفهٔ روشنگری قرون 17 و 18 انسان را معیارِ جهان بداند، نه مذهب و یا خدا را. زنده‌یاد «احمد قابل» یک نو اندیش دینی است. اما به این دلیل که بخش‌های بزرگی از جامعهٔ ما آمادگی پریدن به فضای فکری روشنگری را ندارند و همچنان دین را معیار شناخت جهان می‌دانند (اگرچه حتی به آن عمل نیز نمی‌کنند) حضور و تاثیر افرادی مثل «احمد قابل»، «سروش»، «مجتهد شبستری» و امثالهم، بسیار بسیار مهم است. این‌ها دینداران و دین شناسانی هستند که تعارضی بین آن تمدن انسانی جدید (همان که تمدن غربی می‌خوانند) با دیندار بودن نمی‌بینند. ایشان معتقدند احترام به حقوق بشر (که مفهومی کاملا جدید و البته خاستگاهش غرب است) با مسلمان بودن منافاتی ندارد.
      تفسیری از قرآن عرضه می‌کنند که براساس آن می‌توان احکام قرون وسطایی همچون قصاص، حدود (تازیانه)، قطع عضو، سنگسار و …. را به کناری گذاشت و همچنان مسلمان بود.
      فرصت طلبانی که با ذهنیتی قرون وسطایی و با مستمسک قراردادن دین اسلام بر سرنوشت من و شما حکم می‌رانند، از افکار و آرای این اشخاص بیش از هر کس دیگری احساس خطر می‌کنند؛ چون اسلام، یعنی تنها مستمسک و بهانهٔ ایشان را (که حنایش هنوز پیش بعضی اقشار رنگی دارد) بگونه‌ای تعبیر و تفسیر می‌کنند که منافاتی با یک حکومت عقل محور و دموکرات با رعایت حقوق شهروندی برای همهٔ شهروندان و بر پایهٔ منافع عمومی، ندارد. بر اساس تفسیرهای بسیاری از این افراد شجاع و شریف، حفظ اعتقاد مردم به اسلام و معنویت جامعه تنها با جداییِ دین از حکومت تحقق می‌یابد.
      از یک نظر من با شما موافقم با یک تفاوت: من ایشان (نواندیشان دینی) را در متحول کردن ذهنیات جامعهٔ ایران موثرتر از روشنفکران لیبرال می‌دانم نه مفیدتر. چون اگر روشنفکران لیبرال در مقام ترجمه، توضیح و بیان الزام اندیشه‌های تمدن جدید (به زعم شما غربی) برنمی‌آمدند، این آقایان نیز همچنان سر در پی روحانیت متحجر داشتند. یا همچون سلفشان (شریعتی، … و وسط پیاز) همچنان فکر می‌کردند با تعویض بسته بندی می‌توان
      اندیشهٔ نوین را فراگرفت.
      نفس اندیشهٔ «حقوق بشر» کاملا جدید و غربی است. اگر مقصودتان از » اصل جنس مال اونها نیست، و برای ترویج دوباره آن در ایران بهتر اینکه به خودمان برگردیم.» جفنگیاتیست که هموطنان آریایی‌نژاد در خصوص نوشته شدن حقوق بشر به دست کورش کبیر به هم می‌بافند؛ باید خدمتتان عرض کنم که هیچ محلی از درستی و اعتبار ندارد.
      با تمام احترامی که برای کورش به عنوان بزرگترین سازمان دهندهٔ سیاسی و نابغهٔ یکتای مدیریت در تاریخ باستان (در جهان) قائلم، معتقدم بستن «انشای مفاد اعلامیهٔ حقوق بشر» به ناف اعلی‌حضرتش، همانقدر ممکن است به اعتبار او بیفزاید که بخواهیم او را مخترع ماشین بخار بنامیم.

      توضیح ادعای من بازهم به طول می‌انجامد و فعلا مقدور نیست. بماند تا فرصتی دیگر.

      پسندیده شده توسط 1 نفر

  17. من از سری آدم‌های همه کاره و هیچ کاره هستم، فقط از سر کنجکاوی سوراخی سراغ ندارم که به آن سرک نکشیده باشم، از هر چیز قدرکی می‌‌دانم

    به هیچ وجه در حد و اندازه حتا نزدیک شدن به مباحث جامعه شناختی‌ و فلسفی‌ نیستم. احکامی که صادر می‌کنم بیشتر سؤالیست تا قاطع، هرجا اشتباهی‌ میبینی‌ لطف میکنی‌ در اصلاح آن.

    در یکی‌ از کارهای ذبیح اله منصوری خیلی‌ وقت پیش خواندم: به هنگام سرکشی سپاهیان خشایارشاه به سواحل مدیترانه مصر، مشاهده شد که جمعی‌ از مردمان آن دیار وحشت زده و سراسیمه به این سوی و آن سوی بی‌ هدف می‌دوند، کم مانده قالب تهی کنند، سردار سپه نماینده‌ای نزد آنان میفرستد تا از چند و چون ماجرا‌ با خبر شود، آن نماینده بعد از تحقیقات محلی نزد سردار برگشته و ماجرا‌ چنین شرح میدهد: که ترس و وحشت آدامیان از مهاجمینیست شبیه به انسان ولی‌ با رفتار و خواصی حیوانی، به ظاهر جوانانی که بی‌ شباهت به پیرمردان نیستند، با موهای بلند به سفیدی برف، در هر بار هجوم چندی از آنها را زنده زنده خورده و عده‌ای را به اسارت میبرند، که ترس و وحشت آنها از این بابت است. بعد از پرس و جو از سپاهیان همراه، آنها که با تجربه تارند به سمع سردار میرسانند که این جوانان پیر از قبایل وحشی شمالند، جائی‌ نزدیکی‌‌های قطب شمال، یعنی‌ همان سرزمینی که امروزه به ممالک اسکاندیناوی شهره اند.

    خسته شدم،
    ادامه دارد……

    لایک

    1. دوست عزیز، از آن روزگاران، مواجه ی سپاه قدر شوکت خشایارشاه با قبایل وحشی شمال قرن‌ها می‌گذرد، ورق به کلی‌ برگشته

      امروز میخواندام تعداد مقالات علمی‌ آمریکا افزون بر ۲۶ هزار و آلمان بیش از ۹۰۰۰ است، مال ایران با کسر تقلب کمی‌ بیشتر از هزار تا.

      ولی‌ آنجا که صحبت از اصل و اسب است ممکن نیست کوتاه بیایم، شما حتا – به گمان من به غلط – سرچشمه صحبت از رعایت حقوق انسانی‌، صحبت از انسانیت انسان رو اروپای غربی می‌دانی، سوال می‌کنم، اگر مبدأ عصر روشنگری در غرب را قررون ۱۵ تا ۱۶ بدانیم، بزرگانی از جنس خیام، سعدی، حافظ و مولوی‌ مگر قبل از این تاریخ چه می‌گفتند، میازار موری که دانه کش است …….، یا بنی آدم اعضای یک پیکرند………..، اینها مگر از سعدی نیست که چند قرن قبل از رنسانس گفته شده؟

      آیا اگر مولوی‌ بلخی ایرانی‌ ادعای پیامبری میکرد، پیروان او امروز کمتر از مسلمین و مسیحیان بودند. آیا ظهور چنین موجوداتی از بطن یک ملت بدون پشتوانه تمدنی چند هزارساله ممکن می‌بود؟

      و در مورد احمد قابل، فکر نمیکنم بشود او را از زمرهٔ‌ نواندیشان دینی دانست، اگر اشتباه نکنم نو اندیشه گی‌ دینی مترادف است با تفسیری نو و روز آمد از دین یا قرآن، در صورتی که قابل بیشتر از همان آیات به اصطلاح مکی قرآن به همان شکلی‌ که ما قبل از انقلاب از اسلام می‌شنیدیم، دستکم در آن جلسه ۴ قسمتی‌ صحبت میکرد.

      …………..

      لایک

  18. مهدی خلجی/ نویسنده و پژوهشگر بار اولی که به یاد می‌آورم او را دیدم، پنج شش ساله بودم؛ تازه انقلاب شده بود و او هنوز در خانه‌ کوچه‌ عشقعلی زندگی می‌کرد. بار آخری که با او حرف زدم، از حصر خانگی آزاد شده بود. از پراگ زنگ زدم و حالش را پرسیدم. دو سال درسش رفتم و بارها و سال‌ها به دیدارش، چه وقتی قائم مقام رهبری بود چه وقتی مغضوب رهبری.آیت الله منتظری، قدیسی تمام عیار بود. برای نجات جان انسان‌های بی‌گناه، به قدرت سیاسی و حتی امنیت جانی خود پشت کرد. نام او در تاریخ معاصر ایران روز به روز تابناک‌تر خواهد ماند.ولی اگر پس از مرگ آیت الله خمینی او به قدرت می‌رسید، لزوماً وضع کنونی دموکراتیک‌تر نبود. ورای شخص آیت الله منتظری، جناحی که به او وابسته بود، از نظر سیاسی تندرو و از نظر مذهبی نامداراگر بود. این جناح، ضدآمریکایی، هوادار صدور انقلاب با روش‌های نظامی، علیه بازار آزاد و توسعه‌ اقتصادی بود. همان اندازه که قدرت سیاسی برای آیت الله منتظری بی‌اهمیت بود، معلوم نبود چه اندازه مدیریت و مهار جناحی را دارد که با نام او مشروعیت می‌گیرد.آیت الله خامنه‌ای در عوض به جناح میانه‌رو نظام تعلق داشت که بعدها در معادلات و مناسبات قدرت ناگزیر شد به تندرویی و آمریکاستیزی رو کند؛ همان‌طور که تندروهای سابق نیز «اصلاح‌طلب» شدند و هویت تازه‌ای برای خود ساختند. شاید از تناقض‌های تاریخ باشد که به قدرت نرسیدن مردی که خود تندیس پارسایی بود، شاید به سود او و مردم ایران تمام شد. این خود نمونه‌ آشکاری از بطلان نظریه‌ فیلسوف-پادشاه است. دموکراسی را نظم و مناسبات دموکراتیک می‌سازند نه حاکمان خوب.
    http://www.bbc.co.uk/persian/blogs/2014/12/141218_l44_nazeran_montazeri_possible_leadership

    لایک

  19. بفرما پنیر و هویج و جای سبز و نون . قند زیاد برام خوب نیست . بابک: من الان سرم شلوغه مشغول خوندن کتاب هستم کتاب . اصلا کتاب میدونی چیه؟ نوش جان. دوستانش: حق با تو هست خدا جون مرگ بر هر چی آخوند
    کاپیتان تا میتونی هویج بخور به دوستانت هم تعارف کن :
    http://www.aftabir.com/news/article/view/2014/12/19/635602
    البته مواظب باش بعضیهاشون طور دیگه ای ازش استفاده نکنن!

    لایک

  20. نعوذ بالله من الشیطان الرجیم – بسم الله الرحمن الرحیم
    بحث فلسفی – اجتماعی. اگر خودتان نوشتن بلد نیستید، نوشتۀ دیگران را کپی کنید و وارد بحث شوید. گوز را هم اگر به شقیقه چسباندید اشکالی ندارد
    یه گربه داشتم پرشین پشمالو چشمای سبز و آبی داشت. سگ برینه تو دهن هر ایرانی که چفیه میندازه دور گردنش، حالا میخواد آیت الله باشه، ارتشی باشه یا خود پسر خدا
    دختره خاطر خواهم شده بود خودم نمی دونستم، یعنی می دونستما ولی چس بازی در می آوردم. بعد اون یکی گفت میای خونۀ ما یه چیزی برام ا اسکن کنی؟ اولی داشت رد می شد دید که من دارم با طرف میرم. با قیافۀ تلخی گفت بای.اونموقع دوزاریم خوب افتاد. بقیه ش چی؟ باهاس برم دنبالش ولی دیگه راهش درازه 18 ساعت رانندگی
    کیوان جان بین خودمون بمونه، من بالاخره نفهمیدم مردم ایران – اگه انقلاب کردن (تازه اونم نه انقلاب الکی بلکه انقلاب اسلامی…اووووه لا لا) واسه چه بود دقیقن؟ آهان، شاید اسلام کم آورده بودن؟ یک عدد خامنه ای دلشون می خواست؟ آزادی می خواستن؟ از دزدی و ظلم و دروغ و فحشا به تنگ اومده بودن؟
    اگر توطئه نبود، ارتش به اون بزرگی چرا به بختیار خیانت کرد و به اون آسونی بنفع خمینی کنار رفت؟ که بعد بهترین فرزندان مملکت اونطوری تیرباران بشن
    اون درخته گوشۀ حیاط چه دراز شده- میوه هم داده نوک نوکش که نمیدونم نارنجه یا پرتقاله
    این بود گفتار فلسفی-اجتماعی امروز. دو تا گربه روی کرۀ ماه کشتی می گرفتن. سرد شده بود پنجره هارو باز کشیدم پائین
    کجایی جان جانان؟

    پسندیده شده توسط 1 نفر

    1. همینجا م رفیق !
      میخونم و دَم نمیزنم 😦 اون دوکلمه ولحرفی هم ک اینجا تایپ میکردم ـ مصرف نوشتن داستان های (میس هری یت) دارم میکنم ( فایل وردش رو پاک کردم) با این بی رمقی ـ دوتاش رو تایپیدم ـ هنوز دقیقه ی آخر نشده 🙂
      چون نامم رو خواندی ـ موظف ب پاسخم کردی
      سلام و درود بر همگی
      اینجا رادیو «دل » جانان است
      صدای مرا از عمق قلبم میشنوید
      … بلندی یلدا فقط یکدقیقه اس اما محبت بی انتها
      یک قدم گذشته از یلدا
      از شبی خاطره انگیز و بلند
      با زمستان سپیدش و اناری ک دلش قصه ی یکرنگیست
      یلدا بر همگیتان خجسته باد
      برایتان آرزو کردم .. ک قلبتان ب تاریکی نیامیزد
      ک چشمانتان ب زیبایی ببیند زندگی را همچو باران
      ببارید ـ شادمانه روی گردِ غم و از دل گرفتن ها
      برایتان آرزو کردم .. چراغ راه خوشبختی و دانایی را
      برایتان آرزو کردم .. سعادت را ـ سلامت را و بهترینِ بهترین ها را

      پسندیده شده توسط 3 نفر

    1. عمو خراباتی، مختصر پرسیدی، یه کم طولانی جواب میدم
      بلایی که بسر ما نازل شد اسمش جمهوری اسلامیه. فعلن 3 تا نسل رو به فاک برده…ما و بچه ها و نوه هامون. معلوم نیست 30-20 سال دیگه چی از ایران بمونه
      یکی از خوبی های ج ا این بوده که آئین اهریمنی اسلام رو تا حدی بمردم شناسونده یا تضعییفش کرده
      یکی از بدی هاش هم اینکه ایرانی ها رو بجون همدیگه انداخته. اینکه اینجا بعضی وقتا شلوغ میشه، نمونۀ بسیار بسیار کوچیکی از دشمنی ما با خودمونه…در حالیکه دیوث های دزد اشغالگر، اون رهبر کونی و بقیۀ آخوندها (با عمامه و بی عمامه) سود این نفاق و دشمنی رو – در مقیاس بزرگتر – میبرن

      پسندیده شده توسط 2 نفر

      1. سلام به همه دوستان

        مدت مدیدی متاسفانه درگیر درس و امتحان بودم و زمانی برای خواندن و نوشتن خارج از جزوات درسی نداشتم. به مدد چند روز تعطیلی کریسمس سری به اینجا زدم تا تجدید قوایی کنم اما متاسفانه دیدم که جو تا به حد زیادی دوباره به هم ریخته است و دوستان در حال نواختن همدیگر. . . 😦

        بنابر شواهد و نوشته ها ، متاسفانه تعدادی از دوستان نت را خارج می زنند و باز همان داستان همیشگی …. قصه تکرار و تکرار !

        نمیدونم کی اتفاق میفته که با افتخار دوباره سر بالا بگیریم و بگوییم که ایرانی هستیم .

        من ایران را دوست دارم اما در این مملکت (آلمان) که اکنون ساکنش هستم بهیچ عنوان دوست ندارم عنوان کنم که ایرانی ام . از آنجایی که باید به سیلی از سوال هایی پاسخ بدهم که جوابی برایشان ندارم … و اینقدر تکراری و فراوانند که مثل سوزنی به صورتم فرو می روند و روح و قلبم را می خراشند.

        همه ما از مردمی حرف میزنیم که نادانند ، بی جنبه اند ، گوش نمی کنند ، به هم توهین می کنند ، بالاجبار می خواهند که نظراتشان را به طرف مقابل دیکته کنند و یا بهر نحو ممکن بخورانند . قبلا هم همینجا نوشته بودم ، من نمیدانم که این مردم کجایند ؟ هفتاد میلیون نفر از یک هفتاد میلیون دیگری صحبت می کنند که هستند و در عین حال نیستند .

        ما را چه می شود ؟

        به جایی رسیده ایم که استاد دانشگاهمان ، از تریبون دانشگاه کلمات را تنها مسلسل وار شلیک می کند بی آنکه این کلمات سلسله مراتبی داشته باشند ، بی انکه مدون باشند . جامعه شناسی که ذهنش از هر جامعه نشناسی به هم ریخته تر و بی قاعده و قانون تر است و تنها از سخنانش می توان فهمید که یکی بر نعل و یکی بر میخ می کوبد اما حتی همان را هم بلد نیست .استادی که کلی گویی می کند و موزیک برتر را تنها از آن موتزارت و بتهوون می داند و تشییع کنندگان و هواداران یک خواننده را ابله می خواند و آن مرحوم که دستش از برای دفاع کوتاه است را مبتذل !

        و دانشجویانی که با هر جمله ای که کمی از آن بوی مخالفت بیاید بی آنکه به جملات بعدی و مخاطب آن توجه داشته باشند تنها دست می زنند و هورا می کشند !

        کشوری و مردمی که نظام آموزشی و معلم اش ، دستان کوچک و بی پناه کسی را که به این خاک پناهنده شده وادار به فرو بردن در چاه مستراح می کند .
        ناظم مدرسه اش به زور به پسران ده یازده ساله تجاوز می کند و بعد مدیر سازمانی اش می گوید که آنها هم (کودکان ) بی میل نبوده اند که تن به این مساله بسپارند .

        ما را چه می شود ؟

        بی شک شاید از این نظام آموزش مالیخولیایی و عوضی ، تحفه ای بهتر از این نتوان انتظار داشت.

        ——————————————————————————————————————————

        بشنوید ترانه » ای نازنین « از آقای اردلان سرفراز و بخوانندگی داریوش اقبالی … شاید که کمی با حقیقت نهفته در پس آن آرام بگیرید.

        ای نازنین ای نازنین در آینه ما را ببین
        از شرم این صد چهره ها در آینه افتاده چین

        از تندباد حادثه گفتی که جان در برده ایم
        اما چه جان در بردنی دیریست که در خود مرده ایم

        ای نازنین ای نازنین در آینه ما را ببین
        از شرم این صد چهره ها در آینه افتاده چین

        اینجا بجز درد و دروغ هم خانه ای با ما نبود
        در غربت من مثل من هرگز کسی تنها نبود

        عشق و شعور و اعتقاد کالای بازار کساد
        سوداگران در شکل دوست بر نارفیقان شرم باد

        هجرت سرابی بود و بس خوابی که تعبیری نداشت
        هر کس که روزی یار بود اینجا مرا تنها گذاشت

        ای نازنین ای نازنین در آینه ما را ببین
        از شرم این صد چهره ها در آینه افتاده چین

        من با تو گریه کرده ام در سوگ همراهان خویش
        آنان که عاشق مانده اند در خانه بر پیمان خویش

        ای مثل من در خود اسیر لیلای من با من بمیر
        تنها به یمن مرگ ما این قصه می ماند به جا

        هجرت سرابی بود و بس خوابی که تعبیری نداشت
        هر کس که روزی یار بود اینجا مرا تنها گذاشت

        ای نازنین ای نازنین در آینه ما را ببین
        از شرم این صد چهره ها در آینه افتاده چین

        ای مثل من در خود اسیر لیلای من با من بمیر
        تنها به یمن مرگ ما این قصه می ماند به جا

        ای نازنین ای نازنین در آینه ما را ببین
        از شرم این صد چهره ها در آینه افتاده چین

        ———————————————————————————————————————————–

        لایک

        1. مگه چشه؟ جور دیگه هم هستن مگه؟ تو به ما نشون بده آلمان چطوریه. من از دست این مملکت و مردم خسته شدم میخوام بیام آلمان پناهنده شم اخه شنیدم آلمانی ها منظم و قانون مند و جدی ان.

          لایک

        2. خراباتی جان، بابا شما چقد دوزاریت نمیفته

          تعجب می‌کنم شما تا حالا جواب سوالاتت رو اینجا نگرفتی‌،

          علت العلل همه عقب ماندگی‌ها و گرفتاریها و چه و چه ها، تنها و تنها یک نفر است بنام آسید علی‌ خامنه‌ای گجستک

          درست مثل آنوقتها که مسئول همه بدبختی مان را یک نفر دانستیم و ۳۴ سال پیش بیرونش انداختیم

          همان‌ها که آنروز‌ها به کمتر از خمینی رضا نمی‌دادند، امروز هم به کمتر از رضا راضی‌ نیستند

          لایک

        3. کون لق هر کی گفته » علت العلل همه عقب ماندگی‌ها و گرفتاریها و چه و چه ها، تنها و تنها یک نفر است بنام آسید علی‌ خامنه‌ای»
          بیشتر از اون ابنه ای دزد، مشکل ما وطن فروشان خائنی هستند که دور و برش را گرفته اند و یا ازش حمایت می کنند
          اما چون مشکل ما فقط و فقط خامنه ای نیست، دلیل نمیشه چیزی از دزدیدن و کون دادن هاش نگیم. من دوست دارم اینجا هر روز کلۀ خامنه ای و چفیه ش و خوار مادر و جد وآبادش رو به کون خر فرو کنم. اگه خوشت نمیاد راهتو بکش برو. هزار تا وبلاگ هست که از رهبر تعریف می کنن، یا خودت یک وبلاگ درست کن مجانیه. هر روز قربون صدقۀ خامنه ای برو. مجبورت که نکردم بیای اینجا. ولی اگه میای، یادت باشه اینجا وبلاگ منه. کفش گهی تو در بیار بیا تو و مثل آدم و با دلیل و مدرک حرف بزن. وزوز نکن. اگه ادعا نداشتی چیزی بهت نمی گفتم، فقط ایگنورت می کردم. ولی خودت فکر می کنی چیزی حالیته و وقتی میخوای اظهار فضل کنی بند رو آب میدی. قرار بود از غرب زده بودن حرفای سریع القلم – که کیوان نوشته بود – بگی. همون حرف یک آخوند کثافت در آخور (مجلس) ج ا رو تکرار کردی. موضع تو همون موضع جمهوری اسلامیه. یک مشت کس شر از خلجی و خشاریارشاه اینجا ردیف کردی که ثابت کنی خامنه ای بهتر از منتظری بود؟ همه ش صغری کبری
          دو سال هست که قراره از خوبی های جمهوری اسلامی برامون بنویسی. چی شد پس؟ هیشکی اینجا این خوبی هارو نمی دونه، خب بنویس تا بقیه مستفیض بشن. بنویس مشکل بزرگ ایران اگه ولایت فقیه و حکومت آخوند نیست، پس چیه؟ از ولایت فقیه ننگبار تر چیزی سراغ داری؟ بجز متلک و تیکه پروندن و تکرار حرف آخوند ها چیز دیگری هم تو چنته ت داری؟

          لایک

    2. مگه داري تو قرن هفتم حرف مي زني؟! ما را چه مي شود؟؟؟؟!!! و از اين حرفا! خوب بپرس چه مون شده؟ چه مرگمونه؟! هر موقع با خواهرم يه فيلم ايراني مي بينم از قبيل فيلم هاي بهرام بيضايي و … مي پرسه مردم الان تو ايران اينجوري حرف مي زنن، يعني قافيه و رديف اين چيزها تو مكالمات روزمره شون هست؟ خيلي كوچيك بوده از ايران رفته فكر مي كنه همه چيز عوض شده، همه چي رو بايد براش ترجمه كنم، چون با slang فارسي هم آشنا نيست. من با نوشته هاي مسعود بهنود هم اين مشكلو دارم انگار از ته تاريخ اومده 😉
      واقعاً تو را چه مي شود خراباتي، لٓختي بينديش و مرا پاسخي در خور بنگار!

      پسندیده شده توسط 1 نفر

      1. لی لی جان

        من هم با اینکه چهار ساله که دیگه ایران نیستم اما مشکلاتی مشابه خواهر گرامی شما رو دارم !
        مثلا چند مدت پیش کلمه جدیدی یاد گرفتم : گولاخ
        به معنی کسی که گنده و درشت هیکل هست با کمی طعم منفی 🙂
        فرهنگ لغت عامیانه امروزی ایران رو اصلا نمی تونم تحمل کنم … کلماتی که نسل جدید به کار می برند ، همگی روی اعصاب من هستند.
        پیر شدم 🙂

        دقیقا با عبارت ما را چه می شود منظورم همون بود که چه مرگمونه ؟
        حقیقت این که همیشه سعی بر خوب صحبت کردن داشتم و دارم … کلا خانوادگی از ابتدا همینطور بودیم.
        بخصوص مامان و بابا که از همون بچگی اصرار بر تلفظ صحیح و بدون لهجه کلمات داشتند.

        دیگه من از پیش برنامه ریزی شده ام و کاریش هم نمی تونم بکنم .

        دیروز با دوستی صحبت می کردیم و جای شما خالی به مناسبت یلدایی که فراموش شده بود و باید که شراب می نوشیدیم ، همه جا تعطیل بود و شرابی در کار نبود و به باکاردی ختم شد.
        سرها گرم شده بود و دوباره اینکه طرح این سوال که ما را چه می شود ؟

        دوست برگشت و گفت که باید دوباره اتاق های گاز را احیا کرد و بسیار هم جدی بود در این مساله . تز هم این بود که از هفت میلیارد انسانی که هم اکنون بر روی کره خاکی هستند ،بیش از نصفی اضافی اند و لیافت زندگی ندارند .

        خیلی ترسیدم … از هیتلر های کوچکی که در وجودمان هست ، از طعم تلخ نژاد پرستی و خود پرستی که در وجودمان نهادینه شده .
        از جاده های یک طرفه ای که استاد ساختنش هستیم .
        تعامل و تفاهم مدت هاست که از جامعه ایرانی رخت بربسته و خب البته این دوست ، مساله را در ابعاد جهانی میدید.

        در ینگه دنیا بهت خوش بگذره .

        شاد باشی

        لایک

        1. تو به یکی این حرفها رو بزن که زبونت رو بفهمه . شما به بابون هرچه توضیح بدی و داستان زندگی و ادب آموختنت رو شرح بدی مگه حالیش میشه؟
          تازه بابونی که احساس شیر بودن میکنه دیگه داستانش جداست!

          لایک

    1. این ویدئوها من رو یاد جواد انداخت، یادمه یه بار راجع بهش صحبت کرده‌بودیم. برای سایر دوستان هم صد البته بسیار مفید است، اگر حوصله داشته‌باشند.
      هفت قسمت حدودا 8 یا 9 دقیق‌ای ست. کسانی که صرفا به بحث‌های دارای مصداق و مستقیم در خصوص ایران علاقه دارند قسمت 5 و بخصوص 6 را نگاه کنند.

      لایک

  21. من که همه دخترها رو رجکت کردم میخوام به خودم تو کریسمس کادو بدم . به مناسبت شبهای بلند زیر سقف های کوتاه به مناسبت لبساهای جا گذاشته به مناسبت حالی که خراب نبود و آهنگی که داره پخش میشه به مناسبت پکی که سه تا نشد .

    لایک

پاسخ بنویسید